نوشته شده توسط : مجتبی

اي كاش ميشدميتوانستم همه ستاره هار ا بچينم ودر جشن معاشقه مان چون نقل ونبات بر سر رويت بريزم اي كاش ميشد تمام گلهاي روي زمين را بچينم با ان گردنبندي درست كنم تا در سالروز اشناييمان بر گردنت بيندازم اي كاش ميشد انگشتري بسازم كه نگين آن قلبم باشد ودر روز ميلادت به تو هديه كنم اي كاش ميشد تمام رنگهاي دنيا را جمع كنم تا رنگين كماني بكشم تا با يكديگر از بالاي آن دست در دست هم سر بخوريم ودر درون اقيانوس ارامش بيفتيم



:: بازدید از این مطلب : 879
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : دو شنبه 2 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مجتبی

میخواستم از دریاچه عشق تو ماهی بگیرم ولی دیدم ماهیگیر بیرحم تمام ماهیها را درتور هوسش گرفتاركرده است آمدم از باغ پرصفای مهرت میوه های عشق بچینم دیدم باغبان طماع تمام میوه ها رااز شاخه چیده است آمدم از عسل شیرین لبانت بچشم دیدم زنبوردار زرنگ عسل تمام كندوهارا به تاراج برده است آمدم به گلستان از بوی گلهای بدنت مست وحیران گردم دیدم رهگذران تمام گلهایت را به یغما برده اند به هرجا كه رفتم وهرچه كردم از عشق تو جز حسرت نصیبی ندیدم
 
 
 
 


:: بازدید از این مطلب : 670
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : دو شنبه 2 اسفند 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد